LATEST:

Grab the widget  IWeb Gator

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

13 آبان را به رفراندمی عظیم برای خواست جمهوری بدون پسوند اسلامی تبدیل کنیم .

با رای ندادن به احمدی نژاد و ناطق نوری ، خواستیم تا بگوییم چه نمیخواهیم . امروز باید بایستیم و فریاد بزنیم که چه میخواهیم . خواسته ای روشن و صریح که تمامی طیفهای مخالف با حکومت توتالیتر جمهوری اسلامی را در بر میگیرد . خواسته ای شفاف و بی پیرایه . خواست ما جمهوری است . جمهوری ایران . خواستی که بیش از صد سال است آنرا اعلام کرده ایم و هر بار جمعیتی از ما دزدیده اند . بگوییم و بخواهیم جمهوری را برای ایران .

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

درخواست از شیخ شجاع : به اعتراض از لباس روحانیت خارج شوید .

وقتی دین را ملعبه دست چنین بی شرمانی میبینید ، وقتی روحانیت چنین آلوده به سیاست شده است ، وقتی به نام خدا بیگناهان را گردن میزنند و خشونت میورزند ، وقتی دین را دام کرده اند ، با دلی چنان شجاع ، دنیای اسلام را به حیرت وادارید و خود خواسته ، لباس روحانیت را به در آورید . بگذارید از این طریق دنیا و به خصوص دنیای اسلام ، بفهمد کین دین فروشان را با شما تفاوتی است در حد انسانیت و آزاده گی . خدای ایران و ملتی چنین آزاده ، حامیتان باد .

حداقل مطالبه جنبش سبز در 13 آبان : صلح در جهان - دموکراسی در ایران .

این کف مطالبات ما است . ما ملتی صلح جو هستیم و با هیچ کشور و ملتی جنگ نداریم . دموکراسی حق ما است و حقوق بشر از ابداعات ما . به احترام شعر سعدی بر سر در سازمان ملل ، صلح جهانی را محترم میدانیم و به احترام منشور کورش کبیر و تمدنی به عظمت تاریخ ، دموکراسی را حق و سهم خود میدانیم . یک صدا در 13 آبان این دو خواسته را مطالبه خواهیم کرد .

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

جایزه گفتگوی تمدنها به خاتمی ، روحی تازه در کالبد جنبش سبز .13 آبان آشتی ملت ایران با جهان

بانی تفکر گفتگوی تمدنها به جای رویارویی تمدنها ، برنده جایزه بین المللی آن شد . هزاره سوم را در زمان آقای خاتمی شروع کردیم و طرح جنجالی او در سازمان ملل . یک دهه گذشته است و این طرح پر بار تر و کاراتر خواهد بود وقتی دنیای پس از بوش ، به همین خواسته می اندیشد . و این رویکرد تازه جهان و این جایزه پر ارزش فرهنگی و اجتماعی در چنین موقعیتی ، روحی تازه در کالبد جنبش سبز خواهد دمید . 13 آبان را با توان هر چه بیشتر به آشتی ملت ایران با جهان تعبیر کنیم .

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

13 آبان - سبزترین خزان را بسازیم

حضور سبزمان را در نیمه آبان به نمایش خواهیم گذارد و در دل خزان ، بهار را بازخواهیم آفرید .

کلی تمرین کردیم ،حالا برای مسابقه اصلی آماده شویم -انتقال تجارب برای 13 آبان

بسیار مهم است که از مراسم و رویدادهای قبلی درس بگیریم ، نقاط ضعف و قدرتمان را بشناسیم و خود را برای روز سرنوشت ساز 13 آبان آماده کنیم . به اعتقاد من مسایل زیر بسیار مهم است :
1- تعیین زمان و مکان شروع حرکت : در حماسه روز قدس ، یکی از دلایل مهم موفقیت ، اعلام آقای کروبی بود که در ساعت 11 صبح از میدان هفت تیر حرکتش را شروع میکند . دقیقا شروع حرکت عظیم ملت هم در همان زمان و از همان نقطه شروع شد . برای اینبار هم باید زمان و مسیر دقیق حرکت را از قبل اعلام کرد .
2- تعدد مسیرها - مثبت یا منفی ؟ : برای جلوگیری از تمرکز نیروهای سرکوبگر ، بهتر است دو یا سه مسیر انتخاب شود اما این در مورد روز قدس تجربه موفقی نبود . آقای خاتمی و موسوی هم اعلام کردند اما با آنها برخورد شد و عملا آن دو مسیر با حرکت جدی مواجه نشد . شاید اطلاع رسانی ضعیف بود و شاید دیرهنگام اعلام شد . به هر روی باید بر این مسئله بحث بیشتری انجام شود .
3- شروع حرکت : در گرد هم آیی روز 18 تیر ، نیروهای سرکوبگر ، اجازه شروع تجمع را ندادند . در مراسم بهارستان هم به همین گونه . اما در 25 خرداد و روز قدس ، شاید به دلیل خطی بودن قرار به جای نقطه ای بودن آن ، موفق شدیم . اینبار هم باید بجای قرار گذاشتن در جلوی سفارت آمریکا و یا روسیه ، خطی را برای حرکت تعیین کرد تا ملت در طول مسیر به هم بپیوندند .
4- افزایش برد رسانه ای : نباید اجازه داد که این حرکت را بدزدند . دیدیم که پس از حماسه روز قدس ، رهبر در نماز عید تشکر کرد و گفت همه برای نظام آمده بودند و عمال آنها هم به رسانه هایی مانند صدای آمریکا تماس میگرفتند و کل جمعیت را 500 نفر میدانستند . اینبار باید با عکس و فیلم بیشتری ، دنیا را متوجه کنیم .
5- شیک باشیم و سبز : بگذاریم دنیا ببیند و بفهمد که نسل آریا را با این زشتان حاکم تفاوتی بسیار است . باید صحنه ای زیبا خلق کرد و با نمادهای سبزمان به همه ثابت کنیم که این جمعیت ، از جنس دیگری است .
در خاتمه از همه دوستان تقاضا میشود در این مدت باقی مانده به انتقال تجارب و خواسته ها پرداخته و آن روز را در تاریخ مبارزاتمان ثبت کنیم .

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

کردن یا دادن مسئله این است ( برگرفته از سایت زن سان )

برگرفته از سایت زن سان http://zansan.wordpress.com/
جسم پستانداران طوری ساخته شده که برای تناسل باید آلت نوع نر در آلت نوع ماده فرو برود. ما انسانها به این فعل از نگاهی “کردن” و از زاویه ای دیگر “دادن” می گوییم.به این مکالمه دقت کنید: - راستی رابطه رامین با این دوست دختر جدیدش در چه حدیه؟ هنوز میرن سینما و بستنی می خورن یا کارشو تموم کرد؟- نه بابا. کردش تا ته. مگه کسی از زیر دست رامین سالم در میره.- اِ…! خاک تو سره دختره کنن بابا. پس داد رفت. کسی می تونه به من بگه که چرا این ماجرا از یه ورش خیلی مردونگی و قدرتمندی و تواناییه و از یه سر دیگه اش زبونی و انفعال و حقارت؟ چرا بار فرهنگی “دادن” و “کردن” که هر دو به یک عمل یکسان اطلاق میشه انقدر با هم فرق داره؟ همه می دونیم که زنها نمی تونن و اصولا نباید “بکنن”. پس “دادن” یه امر کاملا عادی و طبیعیه. پس چرا وقتی می خوایم به یکی بگیم خفه شو بهش می گیم: تو برو…. بده بابا. می خوام راجع به تجاوز در زندان حرف بزنم و اینکه چرا زخمی شدن ماتحت یه آدم توسط یه باتوم منجر به خودکشی میشه در حالیکه سرو ته آویزون شدن, کتک خوردن, آغشته به مدفوع شدن و غیره باعثش نمیشه. پاسخ ساده است. مسئله کاملا فرهنگیه. اولین مقصر (برای جوونای نسل من) کتاب موهوم و پوچیه به نام “جوانان چرا؟”. که البته ورژن دخترانش “احکام برای دختران بود” که مربوط به حیض و حجاب بود و خیلی جنسی نمی شد. و اما در کتاب “جوانان چرا” که طوری راجع به استمنا حرف زده بود که انگار اگه دست به …ات بزنی درجا زمین شکافته میشه و درش فرو میری این ایده رو در ذهن پسرها تقویت می کرد که خب تا وقتی که پسر خاله و پسر همسایه و همکلاسیام هستن چرا خودمو جهنمی کنم؟(اینجا نمی خوام راجع به همجنس گرایی نوبالغا بحث کنم, قبلا نظرمو راجع بهش گفتم.) اما چیزی که این مسئله باعثش می شد ظهور پدیده ای به نام بچه …ونی بود. که معمولا در هر دبیرستان پسرانه ای حداقل یکیش بود و چه ناسزاهایی که به این افراد گفته نمی شد. به این مکالمه دقت کنید: - این پسره معروفه هست,…. ….. می شناسیش؟- آره تو استقال بود بعد رفت پرس پولیس.- آره همون. پسر خاله ام تو مشهد هم دبیرستانی اش بود. می گفت به همه بچه های اونجا…ون داده. یاه یاه یاه.- جدی؟ آره از اون زیر ابروهای گرفته اش معلومه. یاه یاه یاه. وجدانتون رو قاضی کنید آقایون. آیا خود شما, خود شما که الان دارید این سطور رو می خونید هیچ ماجرای س.ک.سی در دوران نوجوانیتون نداشتید؟ و آیا خود شما که از این ماجرا کلی لذت بردید تمام عمرتونو نترسیدید که اون پسری که باهاتون خوابید نره یه وقت یه جا بگه که شما بهش دادید؟ نتیجه ای که می خوام از این بحث بگیرم اینه که در فرهنگ مردانگی ما گرچه اغلب آقایون از رابطه از پشت لذت می برن اما این موضوع رو عمیقا انکار می کنن و هر کسی که به این کار مبادرت کرده باشه حتی اگر یک بار و در نوجوانی بوده باشه یک آدم ذلیل ِ خاک بر سر ِ حقیر ِ ک.ونده است. خب پس تا اینجا دیدم که تو فرهنگ ما آدمهای “بِده” چه زن باشن چه مرد خیلی بدبخت و مورد سرزنش هستند. (واصولا زنها که خیلی بدبختن چون جز دادن کار دیگه ای نمی تونن بکنن) حالا یه پسر بیست ساله رو تصور کنین که تازه دبیرستان رو تموم کرده و هنوز حرفایی که پشت سر اون بچه ک.ونی می زدن یادش نرفته و حالا به هر دلیلی گذارش افتاده به زندان ج.ا و اونجا بهش تجاوز شده. توی ذهنش اینه که به هر کس بگه که چه بلایی سرش اومده ممکنه در ظاهر باهاش همدلی کنن و بی تقصیرش بدونن اما در باطن نمی تونن نیشخند نزنن که طفلی ک.ونش پاره شده. یا اون لحظه ای رو که یکی رفته روش تصور نکنن. یا اگه خودش تعریف نکنه شروع نکنن به تخیل جزئیات اینکه چطوری لختش کردن, چقدر مقاومت کرده, چه فحشای رکیکی بهش دادن و غیره. و همه اینها بعلاوهء اون قبح مسئله “دادن” در بین مردهاست که گفتم. حالا قربانی ما معلومه که ترجیح می ده بمیره تا نگاه آدمهایی رو ببینه به یه نقطه نامعلومی خیره شدن و دارن فکر می کنن تجاوز چه جوری بوده. و از شرم تفکر خودشون نگاهشونو از قربانی می دزدن و ازش فرار می کنن.شما خودتون اگه یکی از این قربانیان تعرض از اعضای خوانواده یا همسایه تون بود می تونستید ادعا کنید که هر بار که می بینیدش اولین چیزی که به ذهنتون میاد جملهء” بهش تجاوز شده” نیست؟ در پایان توصیه من اینه که باتوم فرو کردن به ماتحت به همون اندازه سیلی زدن و ناخون کشیدن و شوک الکتریکی دادن کار زشتیه. بیاین این جنبه ناموسی ماجرا رو که سوراخ نشیمنگاه رو تا حد مقدسات بالا می بره و تمام شخصیت آدم رو به حفظ اونجاش منوط می کنه بذاریم کنار. این توصیه فقط در مورد مردها نیست. وقتی به زنی تجاوز میشه هم گفتن جملاتی نظیر بی عفتش کردن یا بی ابروش کردن هم احمقانه است. وقتی دزدی به زور کیف زنی رو از دستش درمیاره هم می گید بی عفت شد؟ در تجاوز هم اون به همون مقدار بی تقصیره. بیاین تمام هویت یه آدم رو در زیر شکمش ندونیم.آسیب روحی که تفکر جامعه ما به قربانیان تجاوز میزنه خیلی بیشتر از آسیب جسمیی که خود عمل به قربانی می زنه.تعصبات قرون وسطایی رو کنار بذاریم. پ.ن: این پست کاملا جدی و اجتماعیه. کامنت های چرت و پرت و بی ربط تائید نمی شن.

خامنه ای نمرده ، ولایت است که مرده

به راستی معنای این شادی که زیر پوست شهر رفته است چیست ؟ مردن یا ماندن یکی و جایگزینی او توسط حاکمیت مهم نیست . آنچه مهم است اینکه نفس ولایت و آن تقدس کاذبی که در بخشی از جامعه ریشه دوانیده بود ، مرده است و این پدیده ای مبارک است . آنقدر که ایجاد اشتباه لپی میکند : - شیرینی خامنه ای میخوری ؟ - حلواشو ترجیح میدم !

معنای فارسی سخنان آیت الله منتظری : تفنگت را زمین بگذار

آيت الله العظمى حسینعلی منتظرى در جلسه درس اخلاق روز گذشته با اشاره به نيروهاى مسلحی چون نیروی انتظامی،ارتش ، سپاه و بسيج‏ ‏و اینکه"برخى ها خيال مى‎كنند چون اسلحه دارند بايد اعمال قدرت‏ ‏كرده و از قدرت و سلاح در هر كجا استفاده كنند" به نیروهای مسلح توصیه کرد به حفاظت از کشور بپردازند،نه سرکوب مردم.

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

مبادا در هیاهوی سیاست ، روز بزرگداشت حافظ بزرگ را از یاد ببریم . 20 مهر .

20 مهر سالروز بزرگداشت بزرگی است که بدون او ، ادبیات و فرهنگ ایران را نمیتوان تعریف کرد . یلدا را بدون حافظ چگونه میتوان خواست و شیراز را بدون حافظ چگونه میتوان پنداشت . حافظ بزرگ است نه به خاطر زمان خودش . حافظ را امروز هم زندگی میکنیم . درد او درد مشترک امروز ما هم هست . چه زیبا میگوید آن بزرگوار که فلک به مردم نا دان دهد زمام مراد /تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس . گویی پدیده کردانیسم و سران مملکی امروز ایران ، چیز جدیدی نیست . حافظ چه زیبا میگوید : وصف رخساره خورشید زخفاش مپرس . هر زمان که یکی از این خشک مغزان دوران سخنی میگویند در مذمت خواسته های مردم ، به یاد میاورم این سخن حافظ بزرگ را . حافظ را دوست میدارم و سخنش را با وجودم تکرار و تکرار و تکرار میکنم .
درادامه برای شناخت حداقلی از آن بزرگ نکاتی به اختتصار میرود :
1: مختصری از زندگينامه حافظ: شمس الدين محمد ملقب به لسان الغيب غزلسرای بزرگ و نامی ايران در قرن 8 ميزيست. تاريخ دقيق ولادت وی مشخص نيست شايد حدود سال 727 . گويند پدرش بهاالدين بازرگانی اصفهانی بوده كه در كازرون با زنی از آن محل ازدواج كرده و خيلی زود در ايام كودكی شمس الدين محمد از دنيا رفت. پس از آن حافظ با مادرش زندگی سختی را در پيش گرفت و برای كسب نان به كارهای سخت و توانفرسا پرداخت و به سختی به تحصيل علوم پرداخت و در مجالس درس علما و بزرگان زمان خود حضور يافت.و چون در ايام جوانی حافظ قرآن بود حافظ تلخص كرد.وفات وی در شصت و چند سالگی در سال 792 يا 791 اتفاق افتاد .و پس از وفاتش شخصی به نام محمد گلندام اشعار وی را جمع آوری كرد. حافظ علاوه بر غزلهايش رباعی ،ساقی نامه و مثنوی نيز دارد ولی شهرتش به خاطر غزلهای پرارزش اوست . 2: دوره ای كه حافظ در آن ميزيست : حافظ هنرمندی هدفمند بود و بنابراين از تاريخ زمانه اش جدا نيست . دوره زندگی اين شاعر در عصر فترت دوره ايلخانی و تيمور است يعنی كشمكش بين دو آشوب بزرگ مغول و تيمور. شيراز در اين اعصار كانون هنر ايران بود و به سبب هوشياری يكی از اتابكان فارس با دادن خراج هنگفت از گزند حمله مغول د رامان ماند و پناهگاه هنرمندان و انديشمندان شد و به شكوفايی اقتصادی و هنری رسيد. با اين وجود عصر حافظ دوران سقوط ارزشهاست . عصر جنگهای داخلی و تزوير های خانگی .در اين دوره قيام ها اغلب خودجوش و بدون سازماندهی بودند . و عناصر جنبش های سازمان يافته را بيشتر دراويش تشكيل ميدادند كه انها نيز توفيقی نداشتند ولی انديشمندان عصر خود را تحت تاثير قرار دادند . حافظ در دوران سياه امير مبارزالدين دلبستگی خود را به حركتهای تحول طلبانه نشان ميدهد : از كران تا به كران لشكر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درويشان است . 3:حافظ و عرفان : عرفان به معنی يافتن حقايق از طريق كشف و شهود است. و عارف د راشعار حافظ به معنی شخص خودشناس خداشناس حقيقت جوی است . مرتضی مطهری در تماشاگه راز ميگويد : ديوان حافظ يك ديوان عرفانی است . د رحقيقت يك كتاب عرفان است به علاوه جنبه فنی شعر. به عبارت ديگر ديوان حافظ عرفان است به علاوه هنر . ديوانی است كه از عرفان سرچشمه گرفته و به صورت شعر بر زبان سراينده جاری گشته. بعضی هم برعكس عقيده دارند كه عرفان محلی است كه حافظ را به انسان و زمين پيوند ميدهد و حافظ عارف مطلق نيست. . از ديدگاه عارفان جهان از عشق بوجود آمده و با نيروی عشق بازميگردد.در عرفان تقابل ميان عشق و عقل را به هنگام سخن گفتن از عشق زمينی و آسمانی ميبينيم. حافظ نيز در ميان اين سنت ديرينه گام مينهد . حافظ بارها به عاشق بودنش صراحت دارد .تقابل عشق و عقل در ابياتی كه خواجه عشق و رندی را در كنار هم ميآورد به خوبی روشن است : عاشق و رند و نظربازم و ميگويم فاش تا بدانی كه به چندين هنر آراسته ام خواجه در حديث عشق غزل ميسرايد و عشق را والا تراز عقل ميداند و نگار زيبای خود را كه نه خط ميداند و نه درس مساله آموز مدرسين ميسازد.در شعر حافظ آنچه جهان را به حركت ميآورد و اين حركت را دوام ميخشد عطش دستيابی به مبدا است كه اين همان عشق است. شرح عشق بدانگونه كه مبنای وجود باشد پيش از حافظ نيز در شعر پارسی جايگاه خود را داشته است. حافظ عشق را اشتياق به جاودانگی انسان و به گسستن زنجيرهای زمان و مكان به شكستن هنجارهای اجتماع ميداند در واقع عقل حافظ جان است و عشق ميل به فناست. وحدت وجود از بحث های اساسی عرفان است كه در شعر حافظ جايگاه خاصی دارد در شعر حافظ جهان با همه كثرت و رنگارنگی از حقيقت واحدی سرچشمه ميگيرد و به سوی هدف يگانه پيش ميرود . 4: انسان شناسی و حافظ :انسان در جهان بينی عرفانی نقش فوق العاده ای دارد تا انجا كه انسان عالم كبير است و جهان عالم صغير . در شعر حافظ انسان آزاده ای شوريده است كه در قلبش شعله تابناك عشق روشن است و بار امانتی را كه كوهها و آسمانها از پذيرفتن آن سرزندند بر دوش ميكشد و فراتر از فرشتگان اوج ميگيرد و آنان را واميدارد تا با او باده مستانه بزنند.: دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند حافظ اختلاف آدميان را د رنيافتن حقيقت ميداند و ميگويد : جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند ريشه رنج انسان در پراكندگی است و نيز ريشه كينه ها و خودخواهی ها .حافظ جهان را خراب آباد و دامگه حادثه ميداند و ميگويد كه اگر چند روزی روح انسان درقفسی گرفتار است سرانجام آزاد خواهد شد : چنين قفس نه سزای چو من خوش الحانيست روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم حافظ پيامی جديد در مورد انسان دارد در شعر مولوی انسان عاشقی است لبريز از شور جنون د ر شعر سعدی انسان موجودی است كاملا عادی در شعر خيام حيران و سرگشته است اما در شعر حافظ نشانی ميابد كه ويژه خود اوست . هم عاشق است و هم آزاده هم چشم به زيبايی های زمين دارد و هم زشتی ها را ميبيند . مهمتر از همه اينكه بر جهانی بهتر و شايسته تر نظر دارد. جهانی آنچنان كه بايد باشد نه آنچنان كه هست. : آدمی در عالم خاكی نمی آيد بدست عالمی ديگر ببايد ساخت و از نو آدمی

از این پس شهر در امن و امان است . همه مشکلات حل شد . بهنود را اعدام کردند !

دیگر نه در شهر شاهد جرمی خواهیم بود و نه جنایتی . ریشه همه مشکلات حل شد . بهنود را اعدام کردند . دیگر نه بیکاری داریم و نه فقر . دیگر نه اعتیادی باقی میماند و نه معتادی . ریشه همه مشکلات حل شد . بهنود را اعدام کردند .
از این پس بگذارید فرزندانتان با خیال راحت در کوچه ها بازی کنند . جنایتی نخواهد شد . بگذارید دخترانتان با خیال آسوده در شهر بچرخند . نظم و امنیت فضا را گرفته است . ریشه همه مشکلات حل شد . بهنود را اعدام کردند .
از این به بعد مادری نگران خرج مدرسه بچه ها نیست . پدری از غم بی نانی سفره ، شب را تا سحر به سقف چشم نخواهد دوخت و سفره ای شرمنده چشمان گرسنه نخواهد بود . ریشه همه مشکلات حل شد . بهنود را اعدام کردند .
از امروز در شهر دعوایی رخ نخواهد . اشتباهی نخواهد شد . کسی به کسی فحش نخواهد داد . از امروز با خیال راحت به زندگیتان برسید . نه کسی دزدی خواهد کرد و نه کسی اختلاس های میلیاردی .
از این امروز هیچ دختری تنش را به خاطر نان شب نخواهد فروخت . هیچ ظلمی نخواهد بود و هیچ دردی نخواهیم داشت .
ریشه همه مشکلات حل شد . بهنود را اعدام کردند .

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

آیا برنده صلح نوبل میتواند چشمش را ببندد و با کسانی که دستشان خونی است ، مذاکره یا معامله کند ؟

آنچنان که میدانیم ، نشان صلح نوبل به چهره محبوب این روزهای جهان ، نماد عدم تبعیض و نشانه توانستن اهدا شد . باراک حسین اوباما . رئیس قدرتمند ترین دموکراسی دنیا . رئیس قدرت مند ترین توان نظامی و مالی دنیا . رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا .
حال این سوال جدی مطرح است که آیا این نشان و سنگینی بار این مقام ، مسئولیت این فرد را در قبال جنبش آزادیخواهی ایران تا چه سطحی تغییر خواهد داد . آیا با قاتلان ندای ملت ایران به رفاقت خواهند پرداخت ؟ آیا با دستان خونی این کودتاچیان دست خواهند داد ؟ آیا به هدف معاملات جهانی و مقاصد بین المللی ، ملت ایران را فراموش خواهند کرد ؟
به باورم این نشان ، مسئولیت اوباما را دو چندان میکند . همتای ایرانیش ، خانم شیرین عبادی به او یاد آوری کرده و میکند که ندا با چشمان باز مرد . مبادا که ما با چشمان بسته زنده بمانیم .