LATEST:

Grab the widget  IWeb Gator

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

وبلاگ بهاره مقامي را هك كرده اند . بهاره جان به هزاران وبلاگ ميل بزن تا حرفت را تكثير كنيم

بهاره مقامي كه مورد شكنجه و آزار قرار گرفته است در زندانهاي ولايت فقيه ، لب به سخن گشود و تاب حراميان حكومت را تا آنجا بريد كه سخنش در دنياي مجازي را هم كشتند .
بهاره جان ، تنها ايميل كن مطلبت را تا معناي تكثير شدن را به خشك مغزان كوته انديش ، بفهمانيم .

حاميان حجاب در تجريش راهپيمايي كردند ، آزادانه . ميشود مخالفين حجاب اجباري هم آزادانه تجمع كنند ؟

خبر آمده كه 1500 دانش آموز در حمايت از حجاب ، امروز در تجريش تهران راهپيمايي كرده اند . اين بام چند هوا دارد ؟ آيا براي راهپيمايي آنان نياز به مجوز نبوده است ؟ آيا مجوز داشته اند ؟
حاج آقا مسئلتْ ؛ اجازه ميفرماييد مخالفين حجاب اجباري هم يك راهپيمايي بسيار مسمالت آميز داشته باشند ؟ همان تجريش هم شروع شود اما اگر تا راه آهن به درازا كشيد اعتراض نفرماييد . چشمتان را باز كنيد كافي است . 

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

وطن ، وطن ، تو سبزِ جاودان بمان که من پرنده‌ای مهاجرم - شعرى سبز از سياوش كسرايى بهمن 1362

سیاوش کسرایی


وطن٬ وطن!
نظر فکن به من که من
به هر کجا٬ غریب‌وار٬
که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام،
همیشه با تو بوده‌ام
همیشه با تو بوده‌ام
اگر که حال پرسی‌ام
تو نیک می‌شناسی‌ام.
من از درون قصّه‌ها و غصّه‌ها بر آمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاه چشم کدخدا،
ز پشت دود کشت‌های سوخته
درون کومه‌ی سیاه
ز پیش شعله‌های کوره‌ها و کارگاه.

تنم ز رنج عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده‌ام
یکی ز چهره‌های بی‌شمار توده‌ام.

چه غمگنانه سال‌ها
که بال‌ها
زدم به روی بحر بی کناره‌ات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی

به اوج رفت موج‌های تو
که یاد باد اوج‌های تو!

در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پاره‌ها نظر نبود.
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشوده‌ام
گهر ز کام مرگ در ربوده‌ام.

بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشتِ این زمینِ دل فسرده وا کنی
به بند مانده‌ام
شکنجه دیده‌ام
سپیده٬ هر سپیده جان سپرده‌ام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده‌ام.
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده‌ام.

کنون اگر ز خنجری میانِ کتف خسته‌ام
اگر که ایستاده‌ام
و یا ز پا فتاده‌ام،
برای تو٬ به راه تو شکسته‌ام
اگر میان سنگ‌های آسیا
چو دانه‌های سوده‌ام،
ولی هنوز گندمم

غذا و قوتِ مردمم
همانم آن یگانه‌ای که بوده‌ام.

سپاهِ عشق در پی است
شرار و شورِ کارساز با وی است
دریچه‌هایِ قلب باز کن
سرودِ شب‌شکافِ آن ز چارسویِ این جهان
کنون به گوش می‌رسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سروده‌ام.

نبود و بود برزگر چه باک
اگر برآید از زمین
هر آنچ او به سالیان
فشانده یا نشانده است.

وطن! وطن!
تو سبزِ جاودان بمان که من
پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغِ باصفایِ تو
به دوردستِ مه گرفته پر گشوده‌ام.


۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

زاد روز شيخ بهايي و روز ملي معمار ، بر خودم ، مهندس موسوي و همه معماران ايران خجسته باد

زادروز شيخ بهايي و گراميداشت سيد هادي ميرميران پدر معماري مدرن ايران به روز ملي معمار معرفي شده است .
در کشور ما، در دو روز جداگانه مراسم‌هایی برای معماران و معماری برگزار مي‌شود و به‌طور غیر رسمي این دو روز مشترکا روزهای معماری ایران هستند؛ سوم اكتبر (روز جهانی اسکان بشر) که از طرف اتحادیه بین‌المللی UAE به عنوان روز جهانی معمار اعلام شده و سوم اردیبهشت ماه (سالروز تولد شیخ بهایی) که از سوی انجمن مفاخر معماری ایران به عنوان روز معمار و هفته معماری منتخب شده است.
ما هم هر دو روز را گرامي ميداريم . روز معمار بر همه معماران خجسته باد .

معلمان در بند در آستانه روز معلم : خبر ما برسانيد به مرغان چمن که هم آواز شما در قفسي افتادست

آموزگار گر چه خداوندگار نيست ، جز کردگار برتر ز آموزگار نيست

مادرم ، سي و يک سال رداي پر فخر معلمي بر تن داشت و مادر او ، چهل سال پيش از اين ، مدير دبيرستاني بود در تهران و هر سال در روز معلم ، به خطي و شاخه گلي ، روي پر مهرش را ميبوسم و لبخندي از غرور را بر چهره اش مينشانم که تا سالي دوام دارد .

امسال اما ، همکاران جوان او در بندند . امسال اما دبير صنفي آنها در بند است و معلمي ديگر زير حکم اعدام قاضي صلواتي – تو بخوان حکم حکومت اسلامي – .

امسال نميدانم در کارت پستال و خطي که بر او خواهم نوشت ، از چه بنويسم . از زبان همکاران دربندش بنويسم و يا از شهامت شاگردان در خيزشش . امسال مانده ام چه هديه اي به مادر بدهم که آن لبخند غرور ، به اشکي در نياميزد . به غرور بماند که عظمت نام معلم ، فخريست که نام مادرش بود . فخري خانم مدير مدرسه چهل سال پيش دختران تهران .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

روز کارگر در راه است - پيشنهاد نحريم خطوط اتوبوس راني شرکت واحد در 11 ارديبهشت در حمايت از منصور اسانلو

 تنها 55 سال پيش ، نشستن بر صندلي اتوبوس در اولويت بندي سفيد پوستان بود . در اول دسامبر سال 1955 نوبت به رزا پارکز رسید تا سهمي از تاريخ را به خود اختصاص دهد . یک مرد سفید‌پوست وارد اتوبوس شد و  راننده اتوبوس از همه سیاهانی که در ردیف رزا پارکز نشسته بودند خواست یک ردیف عقب بروند تا ردیف جدیدی برای سفید‌پوستان ایجاد شود. همه از جای خود بلند ‌شدند تا یک ردیف عقب بروند اما رزا از بلند‌شدن سرباز زد .اقدام پارکز به ایجاد جنبش تحریم اتوبوس مونتگومری منجر شد. این اقدام پارکز به ایجاد جنبش فراگیر مدرن حقوق مدنی تبدیل گردید و او به چهره‌ای بین‌المللی در مبارزه با تبعیض‌نژادی تبدیل شد. رزا پارکز (1913 – 2005) بعدها از سوی کنگره لقب «‌مادر عصر مدرن جنبش حقوق مدنی» را دریافت كرد.
کمتر از 50 سال بعد از آن يک زن سياه پوست وزير امور خارجه بود و چهار سال بعد ، پرزيدنت باراک اوباما بر مسند رياست جمهوري قدرتمند ترين کشور دنيا نشست .
مقدمه اي طولاني بود تا مگر بتوانم اين پيشنهاد را مطرح کنم .  ندادن وجه قبض آب به دولت غير قانوني را به بهانه احتمال قطع آن غير عملي دانستند دوستان . عدم خريد ميوه و برنج خارجي را که دمار از توليد داخل درآورده است به دليل ضعف مالي مردم ناممکن خواندند دوستان . بر بسياري از طرحهاي ريز و درشت ديگري هم که از دل جامعه ميجوشد ايراد و خرده ميگيرند . اما بايد بدانيم که آزادي و آبادي ايران هزينه دارد . هزينه اي که بايد من و تو بپردازيم .
بياييد تا در روز اول ماه مي ، 11 ارديبهشت روز جهاني کارگر ، به احترام رييس سنديکاي شرکت اتوبوس راني تهران ، که در بند حکومت جائر است و در بدترين شرايط چرا که از حق صنفي همکاران خود دفاع کرده است ، تنها يک روز ، تنها يک روز از اتوبوسهاي شرکت واحد استفاده نکنيم . 10 روز فرصت اعلام اين نافرماني مدني و تحريم را داريم . ياران ، همراه باشيد که ريشه ظلم با نفرين کنده نخواهد شد . به حضور من وتو نياز دارد .

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

طرحي کم هزينه براي پيروزي در آستانه روزهاي کارگر ، معلم ، 22 و 25 خرداد - کپي رايت را رعايت کنيد

يک تسبيح بخريد . به خانه برويد . همه خانواده را جمع کرده و در خانه را قفل نماييد تا کسي نتواند خداي نکرده خارج شود .  چراغها را نيمه خاموش کنيد . گردنتان را کج نماييد . بغضي فرماييد و هزار و دويست و چهل و دو بار تسبيح بگردانيد و دعاي فرج آقا امام زمان را بخوانيد .
اگر اين طرح را با نيت پاک قلب انجام دهيد ، آقا خواهد آمد و با آمدن او ، خودش حقتان را ميگيرد . خودش ريشه ظلم را خشک ميکند و همه مشکلات به حمد الله حل خواهد شد . کسي ميايد . کسي که مثل هيچکس نيست .
اينکار را بکنيد شايد اين جمعه بيايد ، شايد . و شايد جنعه بعد و يا بعد و يا بعد .
در حسن اين طرح آنست که نه کسي بازداشت ميشود ، نه کسي کشته خواهد شد ، نه هيجانات روحي - انقلابي ، خطري ايجاد خواهد کرد و نه . . .
شايد اين جمعه بيايد . شايد .

باغبان با گلفروش امسال عهدي بسته است - هنرمندي ديگر جاودان شد

عجب سالي شده است اين سال 1389 .
چند پيش کسوت هنر ايران را به دفتر رفته گان نوشتيم و هر بار نواري سياه بر کنج  دلمان نشست .
بي شک هنرمند به بلنداي هنرش زنده جاويدان است و غم ما بر او نيست . بر دل خودمان است که ديگر اثري جديد از او نخواهيم ديد و نخواهيم خواند و نخواهيم شنيد . غم بر مانده گان است و نه بر آنان که رفته اند .
ياد و نام هنر مند پيشکسوت سينما ، تئاتر و تلويزيون ايران ، بانو حميده خير آبادي ، جاويد

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

ايراني فرهيخته ؛ آيا شرفت اجازه ميدهد برمعلمي حکم اعدام روا دارند و روز معلم را در خانه بماني ؟

عبدالرضا قنبري به حکم قاضي صلواتي - تو بخوان به حکم حکومت اسلامي - محکوم به اعدام شده است . او را محارب خوانده اند و حکمي چنين بيشرمانه بر او داده اند .
12 ارديبهشت روز معلم است .
کجاست غيرت و کجاست شرف . آيا همه را در پيچي از اين هزار توي تاريخ جا گذاشته ايم ؟ آيا ميتوان خاموش بود در روز اين با شرفتترين قشر جامعه ؟ آيا ميتوان لب فرو بست به مصلحت و يا از روي ترس ؟
مباد . بر ايراني فرهيخته مباد که چنين جسارتي را برتابد .
حمايت از معلمين ، حمايت از اين بزرگترين ارزش انساني ، بر ما عهدي را يادآور ميشود که با وجدان خود بسته ايم . عهد آزاد انديشي و آزادگي را . عهد دفاع از حق را .
12 ارديبهشت ، سکوت ما ، عين مرگ است . از اين فرصت پيش رو نهايت بهره را ببريم در اعلام همبستگي با بدنه فرهنگي جامعه . همراه با معلمين ، همراه با حق خواهي ، براي ايران . همراه شو عزيز .

11 ارديبهشت مقابل وزارت کار ، درخواست آزادي بدون قيد و شرط اسانلو را فرياد کنيم - تشکلات آزاد کارگري ، ايجاد بايد گردد

اين بديهي ترين حق کارگران است
منصور اسانلو ، پيش از آنکه سبز شده باد پرچم مبارزات آزاديخواهانه ايران ، آنچنان سبز مي انديشيد که حراميان را تاب تحملش نماند و بندش کشيدند . 11 ارديبهشت مصادف با اول ماه مي و روز جهاني کارگر ، خيابان آزادي وزارت کار ، فرياد ما را خواهد شنيد و ثبت خواهد شد اين حق مسلم ايرانياني که چرخ صنعت و توليد و خدمات کشور را بر دوش خود حمل کرده و اگر فرصتي باشد آنرا ميچرخانند .
خواست ايجاد تشکلهاي صنفي آزاد کارگري ، حقوق متناسب با معيشت و آزادي بدون قيد و شرط همه اسراي دربند طيف کارگري ، خواست و فرياد ما خواهد بود .
اول ماه مي ، همراه با کارگران جهان ، حق اين بخش عظيم از بدنه اجتماع را مطالبه کنيم .
وعده ما ، 11 ارديبهشت ، خيابان آزادي ، وزارت کار .

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

تسخير صدا و سيما و ترکوندن بيت را فعلا بيخيال شويم و روي روز هاي کارگر و معلم برنامه ريزي کنيم

يازدهم و دوازدهم ارديبهشت ، دو روز بسيار حياتي و مهم است براي يار گيري بيشتر . روزهاي کارگر و معلم ، روزهايي هستند که جنبش ميتواند با حمايت از بدنه اجتماعي خود و پرداختن به مطالبات اقتصادي ، اجتماعي و سياسي بخش بزرگي از طبقه زحمت کش و حقوق بگير کشور ، برادري خود را ثابت کند .
به روزش ، به وقتش ميرويم و ميترکونيم ، امروز اما بايد بذر بکاريم . بذر اتحاد و همدلي . بايد يار گيري کنيم و بايد به يکديگر ثابت نماييم که ما ، همه با هم هستيم .

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

روزهاي 11 و 12 ارديبهشت ، جنبش سبز دو دين بزرگ بر گردن دارد - اسانلو ، کارگر اسير و قنبري ، معلم محکوم به اعدام

روز 11 ارديبهشت مصادف با روز جهاني کارگر ، جنبش سبز موظف است که در حمايت از حقوق بدنه کارگري خود با حضور در مقابل وزارت کار ، به حداقل دستمزد ، عدم آزادي اصناف و به خصوص بر محکوميت و بازداشت دلير مردي چون اسانلو با کارگران همراه شود .
روز 12 ارديبهشت مصادف با روز معلم ، ننگ حکم اعدام بر معلم اسير ، عبدالرضا قنبري را فرياد خواهيم کرد . همچنين از حقوق معلمان ، دستمزدها و وضع معيشتي اين بزرگوارترين بخش جامعه دفاع و بر ضرورت تشکيل صنف آزاد معلمان پاي فشاري خواهيم نمود .
11 و 12 ارديبهشت ، احترام جنبش سبز به دو صنف قدير و مهم جامعه ايراني است .

سکولاريسم به زبان ساده : اگر ميخواهي دينت پاک بماند ، سياست را به وجود آن آلوده نکن

بحث ارجحيت دادن به هيچ کدام نيست . ملغمه دين سياسي و يا سياست ديني ، ترکيب آب است و روغن . آب مظهر پاکي است و روغن مرغوب ، به خلوصش شناخته ميشود . نصور کن ظرف آبت روغني باشد و يا در منبع روغنت ، آب ريخته شود . کثيف ميشود . آلوده .

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

شاهنامه پر است از نام شاهان و اميران گمنام و نامدار آن کتاب ، کاوه است که بر ضحاک شوريد .

به عزيزان در بند که خود را گمنام ميدانند :
گمنام منم که اين سوي ديوارم . نميبيني که خفقان گرفته ام ؟ نميبيني که صدايم را فرو ميخورم که مبادا بشنود شحنه شهر ؟ چراغ را در پستو پنهان کرده ام تا  مبادا داروغه خبر شود که در خانه نوري دارم و عشق را هم و حتي خودم را .
گمنام منم که از ترس بند ، خود را به بند اين نقاب ابلهانه پوشانيده ام به نامي کاربري و پشت آن شمشير ميکشم در تاريکي .
گمنام ندان خود را که سپيدي دفتر تاريخ را شاهان و اميران ميالايند به فرمان خود  ، کتاب تاريخ با زر و زور به نام نامداراني مزين ميشود که غالبا به بند ميکشند و خون ميريزند و فساد ميکنند . چنگيز و محمود افغان نامي بلند  دارند در اين کهنه کتاب ياوه سرا و سيد علي هم صفحاتي را به خود اختصاص داده است در کنارشان .
 اما در حاشيه کتاب ، اسمهايي قلمي شده است که تاريخ نويسان ،  گمنام ميخوانندشان و مردم ، آنها را به دست خط خود مينگارند . در پاي کرسي هاست که آرش را نقل ميکنند و از نازلي ميگويند که سخن نگفت .
گمنامي در آن کتاب تذهيب شده و زيبا ، عين افتخار است . تو آنسوي ديوار خود را گمنام ميداني و من اين سوي ديوار .
باور دارم و باورم کن ، که دموکراسي بر شانه ما گمنامان شکل ميگيرد . بهاي آنرا من ميدهم و تو .
به خود افتخار کن که بين گمنامي من و گمنامي تو ، اين نام تو است که بندت کشيده است و اين نام ، در کنار دفتر تاريخ به قلم ملت نگاشته خواهد شد . واي بر من که از ترس ، نامي هم ندارم که حداقل کسي بگويد پس از من ، او هم بود .

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

مقبره رضا شاه را خراب کردند ، سنگ مزار شاملوي بزرگ را شکستند ، سنگ مزار ندا را هم . و اينبار نوبت يک آيت الله شد .

چقدر اين دنيا کوچک است با همه عظمتش . چقدر ما ملت صبوريم با همه قدرتمان و چه قدر اين حکومتيان بي شرمند با همه ادعايشان .
به سنگ مزار و به حرمت يک متوفي هم پايبند نيستند اينان . سکوت ما آيا اينچنين گستاخشان نکرده است ؟
آن زمان که يشم سنگ مزار رضا شاه را ميشکستند ، سکوتي کرديم مرگبار . سنگ مزار مردي را ميشکستند که با همه خوي ديکتاتوريش و همه بديها که داشت ، اما ايران نوين به او وام بسيار داشته و دارد . هنوز هم مثال زدني است نقاط عطفي که در دوره آن قزاق شاه شده بر ايران رفت . سنگش را خلخالي بي بته شکست و ما سکوت کرديم . رسيد به شهداي مدفون در خاوران که اساسا سنگي را بر آنان برنتابيدند و از اصل منع کردند به حتي تکه سنگي به نشاني . رسيديم به شاملوي بزرگ ، شاعر آزادي که جهاني به احترامش کلاه از سر برميدارد . سنگ مشکين مزار او را حداقل سه بار من شکسته ديدم و هر سه بار اشکي افشاندم و باز چون تو ، منهم سکوت کردم . آمديم تا دخت ايران . ندايي که چشمان بازش همه چشمان بسته جهان را به چالش کشيد . حراميان حکومت ، سنگ مزار او را هم شکستند و باز من و تو در خفقان زمان ، حناق مرگ گرفتيم و خفه مانديم .
اينبار به سراغ همريشان خود رفته اند اين بي ريشه گان . هم ريش لفظي شايسته نيست بر آيت الله خاتمي و اين سيد لا کتاب ، علي خامنه اي . از آن روي هم ريش ميگويمشان که اصطلاح خود مرحوم خاتمي بود که ميگفت بنشينيم و ريش هايمان را هم قد کنيم . يعني به توافق برسيم .
اين بيشرمان ، دايره خودي را آنچنان تنگ کرده اند که تاريخ ميترسد که چون اينان بميرند و برخاک روند ، بر مزارشان ، مردم چه خواهند کرد . آيا از پس امروز ، فردايي نيست ؟

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

مبادا روزمره گي و غم نان ببلعد ما را . به فاشيست مجال بازيابي ندهيم .

اينک سالي ديگر شروع شده است و سر بالايي نفس گير روزمره گي ، ما را ميخواند تا ببلعدمان و در دامن عادت و يکنواختي بيفتيم . بايد هشيار و دورانديش باشيم که اين حاکمان جائر ، اندکي که مجال يابند ، خود را بازيابي خواهند نمود و آنزمان ، هزينه براندازي آنان بسيار بالا خواهد رفت .
آن داغي روزها و ماههاي پس از تقلب بزرگ ، يک پختگي براي ما به ارمغان آورده و ديگر غممان نيست که سرد شود . ما که ديگر خام نخواهيم شد .
بايد از همين امروز شروع کنيم ادامه مسيري را که تا ديروز آمده ايم . وقفه اي نبايد بيفتد . خون بچه هايي که بر خيابان ريخته هنوز خشک نشده است . جاي دستبند بر اسيران به مرخصي آمده ما هنوز بر دستانشان کبود است و بسياري از بهترين فرزندان وطن که مقاومت کرده اند ، هنوز دربند رژيمند .
از همه مهمتر ، مام ميهن است که پاي در بند دارد و نفس به سختي ميکشد در خفقان نظام ولايت فقيه .
هيچ کدام را به قدر لحظه اي از ياد نبريم و به اين حراميان ، مجال بازيابي را اهدا نکنيم .
همين الان بايد شروع کرد . با همکارت در ميز کناري قرار بحث بگذار . در مسير مترو و اتوبوس ، فرياد حق خواهي سر بده . با نمادهاي سبزت ، زنده بودن جنبش را به من نويد بده و بياموز و بياموزان راههاي مبارزه را با استبداد را .
ما هنوز زنده ايم و تا ما زنده باشيم ، خيزش آزاديخواهانه ايران زنده خواهد بود . تنها ترس ، از مرگ جنبش نيست که آن را محال ميدانم . تنها ترس از روزمره گي است و عادت . عادت به بوي گند . بوي گند فاشيسم . مباد چنين  . و  چون پنجره ها را بگشاييم ، نسيم آزادي ، بوي بهار را برايمان به ارمغان خواهد آورد . بهار واقعي را . بهار آزادي را .

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

امسال ، سال در خانه نشستن و صبر کردن نيست . سال مبارزه و استقامت است بر خواسته ها تا پيروزي

سال يکهزار و سيصد و هشتادو نه ، عملا پس از يک تعطيلي طولاني ، از امروز کليد خورد . سالي که قرار است ايران ما به آزادي برسد و آبادي . سالي که قرار نيست در خانه بمانيم و نور را در پستو پنهان کنيم . امسال قرار است نور را به خيابان بياوريم . از کوي به کوي ديگر بگردانيم و به نور همتمان ، شب تاريک را به طليعه صبح برسانيم .
بسيار مراقب باشيم و حساس که حکومت تماميت خواه ، نتواند خود را بازيابي کند که اگر چنين شود ، فاشيست را شکست دادن بسيار هزينه خواهد داشت برايمان . امروز ، حکومت در ضعيف ترين موضع خود چه در داخل است به مدد مشروعيت زدايي بزرگي که ملت کرده است و چه در خارج به همت ايرانيان آزاديخواه و همچنين وجدان بيدار جهانيان .
حکومت بايد با غول اقتصاد فلج کشور دست و پنجه نرم کند و بحران شديد نافرماني مدني را از يکسو و ضعف بي سابقه مديريتي خود را از سوي ديگر به سامان رساند و چنين باري از شانه نهيف و ذهن بيمارش به هيچ عنوان بر نخواهد آمد و مردم بايد ضمن نهادينه کردن جنبش آزاديخواهي از يکسو ، به روشن و شفاف کردن خواسته ها از سويي ديگر بپردازند .
امسال ، سال بحث است و روشنگري ، سال مبارزه است در چارچوب مبارزات بدون خشونت و سال استقامت است بر خواسته ها .
بحث کنيم و روشن نماييم کوچه هاي به هم پيوسته را تا شهري را و کشوري را از بدنهاد تاريکي برهانيم . همراه شو عزيز .

۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

وقتي که مردم زير پوستر بزرگ آقا ، در ميکردند - گزارشي کوتاه از 13 بدر 89


ما هم سيزده را به در کرديم ، جاي آنها که دورند سبز .  در مسيرمان صحنه هاي بزن و برقص مردم بود و گرد هم بودنشان . حاشيه شهر ، با رويش ناگزير جوانه ، سبز شده بود و ملتي را پذيرا . چادرهاي رنگ و وارنگ و صداي موسيقي از هر جمعي به ترنم . در جمعي توپي شادي آفرين بود و بر بساطي ورقي و احتمالا در گوشه و کنار هم ليوانهاي . . .
پوشش  مردم بدون اغراق در حد غير متعارفي سبز  بود و بر هر گروهي که عبور ميکردي ، زياد لازم نبود کنجکاو باشي تا بفهمي که سبز ، تنها رنگ غالب نيست بلکه تفکر غالب مردم هم هست . جوکهاي بسيجي نقل محفل بود و قهقهه تمسخر آنان حرف اول . بحث سياسي و لعن و نفرين حکومت جائر هم که ديگر آنچنان عادي شده است که لازم به ذکر نيست . امروز هم بود و بسيار شنيدم در خزيدنم از اين جمع به جمع هاي مجاور در حد دادن سلام به همسايه و باز کردن سر صحبت .
امروز از هميشه اين چند ماهه اميدوار تر شدم . خواهم نوشت گذرم را در بين توده هاي مردم و آنچه را ميشنيدم . از کارگر ساده که با خانواده آمده بود تا صنوف و جمعيتهاي بسيار متنوعي که بودند . با چشم و گوش باز رفتم در بين گروههاي مختلف و از صبح تا همين يک ساعت پيش که هوا ديگر کاملا تاريک شده ، چرخ زدم و گپ زدم و به بحث کشيدم اطرافم را و خيلي حرفها شنيدم و آموختم . خواهم نوشت اين روز سبز و زيبا را اما خلاصه همه اينکه ، آزاديخواهي ، نهادينه شده است . بيش از آنچه فکرش را ميکردم .

در اثبات پيروزي سيزده بدر همين بس که سيد علي جرات نکرد فتوي دهد

چقدر زبون شده است اين فرد . نميتوانم بگويم مرد که مردي را شايسته آنان نباشد که بر ضحاکي دوران شهره اند . چقدر زبون شده است اين فرد که وقتي فتوايي ميدهد بر غير شرعي و غير و عقلي بودن يک موضوع ، هم آن ميشود موضوع داغ اجتماع در مخالفت ورزيدن با او .
ياد آن ايام را ميکند که فتوايي ميداد يک روحاني بر تحريم تنباکو و قليان از پيش شاه بر ميچيدند زنان حرمسرا به عشق گفتار مرجع تقليدشان . ياد آن ايام را ميکند که وقتي يک مرجع روحاني پيامي ميفرستاد ، بر نواري کهنه تکثير ميشد و ملتي با گوش جان مينوشيدند آن خطبه و پيام را .
ايام چنان چرخيده است به همت معيوب سيد علي ، که به پشم حلاجان هم محاسبه نميشود خطبه و فتوي و حکمش و جز به زر و زور نميتوان مخاطبي برايش چيد در عرصه بيان .
بر روزي ملي فتوايي داد و چون سنگي بر يخ ، نايستاد و لغزيد و صداي افتادنش چون تشتي که از بام مي افتد ، پيش از همه گوش خودش را آزارد و بر روز ملي ديگر ، به بغض سکوت کرد . همين بغض و همين سکوت ، نشان از قهر ملتي دارد که پايان ديکتاتور بزرگ را نزديک و نزديک و نزديک ميداند .

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

فردا سبزه را به آب ميسپارم تا جاري شود . جنبش سبز در سال 89 جريان خواهد يافت .

به زلالي آب قسم و به  سبزي سبزه سوگند که اين موج را سر باز ايستادن نيست . بهار منتظر بي مصرف نخواهد ماند . من ايرانيم . ببين غناي فرهنگم را . ببين که چگونه در مقدم بهار ، سبزه را به آب ميسپارم تا تکثير شود ؟ تا نهادينه گردد و تا نفس سبز بودن را به جاي جاي وطنم بپراکند . من ايرانيم . ايران سرزمين پدري من است و يادگار مام ميهن . زيباست به مردمش و به تاريخش و به همين دل به هم سپردن ها . به همين دويدنها در دامن آزاد طبيعت . چه غم که زمستاني را پشت سر گذارده ايم ؟ چه غم که ننه سرما آن لحاف پر خود را بر سرمان تکانيد و برفي سپيد ، مويمان را به حرمت پيري محترم کرد ؟ رويش ناگزير جوانه جبران ميکند اين سرماي به دل نشسته را . جبران ميکند آن بنفشه اي که محجوبانه چشمک ميزند از لابلاي برف . پرستوها نويد بهار را داده اند . مانده است ديدن شکوفه ها که هر کدام باري بر محصول وطن خواهد افزود .
فردا جشن است . جشن جريان يافتن سبزي و نهادينه شدن جنبشي که ميرود تا ايران ما را سبز بخواهد . آزاد و آباد .