از چه میترسیم ؟ زره و کلاه خود و سپر ،در برابر ضربات تیز شمشیر و تیر و نیزه به کار میاید . در صحنه جنگ برای جنگیدن میاییم . پوستی از گرگ و ببر و خرس را بر تن انداختن و پوشیدن ، در مقابله با شاخه های جنگل و گزند طبیعت ، گویا کارا بوده است . در مصاف با شهر و کار و کارخانه ، جین پوشیدیم و ضمختی آنرا به تن خریدیم به بهای سلامت تن . اما پوشش ، از جنسی دیگر ، پوششمان شده است . خود را میپوشانیم چون میترسیم . از چیزی میترسیم . و هر چه ترسمان بیشتر میشود ، پوششمان کاملتر . در ایران از قانون میترسیم و شرع و دین . در دنیای متمدن هم میترسند . نه از گلوله و خنجر . نه از شاخ و برگ و حیوانات گزنده . نه از ماشین و کار و کارخانه . از بزرگترین دیکتاتور تاریخ میترسند . از اخلاق . و آنارشیسم ، همه را به سخره میگیرد . آنارشیسم با قبول حقیقتی ، واقعیات دیگری را به کنار میزند و خرق عادت میکند . اخلاق را شخصی میکند و از دیکتاتور ، معلم میسازد و از خطوط قرمز ، حدود و تعینات فردی بنا میکند . آنارشیسم مادر نودیسم است . به معنای حذف هر پوششی که از روی عادت و یا به تسلط قدرتی باشد که تو با آن مخالفی .
همانگونه که آنارشیسم را به بی بند و باری و هرج و مرج تعبیر کردن غلط است ، نودیسم را هم به فحشا پذیری و بی اخلاقی خواندن اشتباه مینماید . بحث بر اجبار نیست . درست به عکس . سخن بر سر رفع اجبار است . بر سر عدم تبعیت از فرامینی است که برای همه انسانها و برای همه زمانها به یکسان نگاشته شود . بحث بر عدم تعلق است . بر سر نفس انسان و انسانیت است و هر حجابی را چه بر عمل ، چه بر سخن و چه بر تن ، منع میکند مگر به انتخاب . پوشش بر بدن - لباس - نه بازدارنده است و نه نشان از عفت و سلامت روح . بر بدن میپوشانیم چون بر بدنمان پوشانیده اند . به باور نودیستها ، باید عریان شد . به خود رسید . باید همه حجابها را پس زد . پس از آن دوغ و دوشاب ، جای خود را خواهند یافت . آنزمان است که میتوان انسان بود . آنزمان است که میتوان تن داد و یا نداد . میتوان فروخت و یا هدیه کرد . نودیسم به معنای برهنگی نیست . اشتباه نشود . به معنای حذف باورهای حکمی و پس از آن انتخاب نوع پوشش است . پوشش ذهن به جای پوشش تن . اخلاق فردی به جای اخلاق جمعی . قوانین و ارزشهایی که هر فرد برای خود دارد به جای قوانین و شبه ارزشهایی که جامعه و دین و عرف و شرع ، تحمیل میکند . نودیسم ، نوعی اعتراض است . برهنگی به بهای یافتن پوششی ارزشی که خود آنرا تعریف خواهی کرد .
در ادبیات هم چنین است . در طی قرون ، شعر کلامی موزون بود که معنایی را دنبال میکرد . بعد به آن لباس پوشاندند . پوشاندیم . ردای قوافی به تعبیر شاملوی بزرگ . و همان بزرگ و بزرگانی از آن دست ، لباس از تن شعر در آوردند . لخت و عور به میدانش خواندند و از هیچ گزندی هم نهراسیدند برای آن عجوزه ، عروس هزار داماد . پاره ای از نوشته ها فاحشه شد . پاره ای بزک کرده نشمه های درباری . و پاره ای شعر خلق . و از بطن این کشف حجاب ، باکره دخترکانی هم پا به عرصه گذاردند که معصومیتشان ، برترین حجاب شد در ماندگاری . شعرهایی ناب که ماندند و میمانند . فروغی گفت : گنه کردم گناهی پر ز لذت . نودیسم را گناه نمیدانم . خرق عادت است . طرد تسلط حاکمانه است . اعتراض است . وز آن پس ، انسان ، انسان وار ادامه خواهد داد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر