LATEST:

Grab the widget  IWeb Gator

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

ایرانیان آزادیخواه خارج از کشور و حماسه اسب تروا

توضیح واضحات است ، داستان اسب چوبینی که سربازانی را در خود پنهان کرده بود . پیشکشی به قلعه ای غیر قابل نفوذ . در آندم که قلعه نشینان سرمست از پیروزی ، جام به جام میزدند ، سپاهی کوچک ، در دل بزرگ آن مجسمه ، در انتظار فرصتی بودند تا در بگشایند بر همرزمانشان به فتح قلعه .

چقدر از فرار مغزهایمان به دیار فرنگ نالیدیم . چقدر کاسه آب بر بدرقه شان به خاک ریختیم و چه کم بازآمدنشان را دیدیم برای بودن در خانه . شعرمان شد شعر جدایی و فراق . حرفمان شد حرف کندن و رفتن . کفترمان ددری شد . جوانانمان همه در آرزوی هجرت .

هنرمندمان که قد کشید ، رفت . دانشجویمان ، همان زمان که ردای فارغ التحصیلیش را میدوخت ، بلیطی در دست و پذیرشی از مدرسه ای در فرنگ داشت . به روشنفکرمان گفتند تو ، شب ، مصاحبه اش را میدیدیم در کانالهای بیرونی . تاجرمان یک در وطن و صد در غربت سرمایه می اندوخت و خلاصه هر که را پای رفتن بود ، رفت .

مسئولین را غمی نبود از این همه رفتن ها . مگر نه اینکه فرار مغزها بود ؟ یک مغز کمتر ، عمر نظام طولانی تر . همین رئیس جمهور منتصب بود که گفت بگذار بروند . از اینها زیاد داریم .

کم کم ، از پیتزا دلیوری و کافه پادویی و تاکسی درایوری ، کار بچه ایرانیها رسید به درجات بالا . رئیس پلیس غرب و شمال لندن شد یک ایرانی . مدیر عامل گوگل ایرانی بود . ناسا به ایرانیهای خود میبالید . ورزشیها استخوان ترکاندند . هنرمندان گالریها را فتح کردند . گرانترین بخش کالیفرنیا در تسخیر ایرانیان در آمد . کرسی دانشگاهها ، یکی یکی فتح شد و . . .

درست آنزمان که نسل بعدی ایرانیها از طریق "انیمیشن بابک و دوستان " تلفظ کلمه ایران را تمرین میکردند و نسل اولیها مشغول اصلاح چمن باغچه های بزرگشان بودند ، نسل وسطیهایی رسیدند که بساطشان هنوز بوی خاک وطن را میداد . ته چمدانهایشان هنوز قدری نعناع و جعفری خشک شده بود که یاد دستهای پر مهر مام وطن را در دلشان زنده نگه میداشت . و هنوز یادشان بود که ندا نامی ایرانی است و سهراب پسر رستم بود . نوستالوژی همه گیر شد .

تلفنی زنگ زد . توییتری آپدیت شد . فیس بوک بیپ کرد و یو تیوپ تصاویری را در حال دویدن و سر و صدا به نمایش گذارد و دخت ایران به خون غلطید .

توضیح واضحات است ، داستان اسب چوبینی که سربازانی را در خود پنهان کرده بود . پیشکشی به قلعه ای غیر قابل نفوذ . در آندم که قلعه نشینان سرمست از پیروزی ، جام به جام میزدند ، سپاهی کوچک ، در دل بزرگ آن مجسمه ، در انتظار فرصتی بودند تا در بگشایند بر همرزمانشان به فتح قلعه .

پ.ن. دو صد سپاس از هموطنان خارج از کشور که چشمان جهان را به ایران دوختند و افکار عمومی را متوجه آزادیخواهی ملتی بزرگ کردند . بدانیم که بزرگترین ترس کودتاچیان ، امروز از این همصدایی بیرون و درون است . آنرا قدر بنهیم و به بچه های ایران در هر جای جهان ببالیم .

۱۴ نظر:

  1. faghat mitoonam begam besyar ziba bood

    پاسخحذف
  2. زیبا بود آفرین!

    پاسخحذف
  3. Afarin, hamghashang bood ham kamel

    پاسخحذف
  4. Man dar khareje Iran o delam dar Iran ast.

    پاسخحذف
  5. hargez hozoore hazer o ghayeb shenidehie.

    پاسخحذف
  6. دستانت پرتوان

    پاسخحذف
  7. واقعا درسته و باید هم همینطور باشه . هر کسی در هر جای دنیا که باشه و هر قدر هم که از وطنش دور باشه ، باز هم یک جایی به نام سرزمین مادری داره و توی شنتسنامش جایی به اسم زادگاه داره که تا ابد همراهشه . پس بیایید همه با هم در هر جا و جایگاهی که هستیم کاری کنیم که اگه کسی شناسناممون رو دید و زادگاهمون رو فهمید ، با غرور سری تکون بدیم و بگیم بله درسته ، من ایرانی هستم !

    پاسخحذف
  8. سپاس از لطف عزیزان
    این قلم کمترین ابراز ارادت به همه ایرانیان آزاد اندیشی است که صدای جنبش سبز را جهانی کردند . درود بی کران بر همه شما که به حق فرزندان مام میهنید .

    پاسخحذف
  9. besyar ziba bood, cheshmane khireye Neda hanooz janam ra misoozanad, midanam to ham hamintor hasti hamvatanam....

    پاسخحذف
  10. Bishtare in shor va halemon ra az talashe mardomane dakhele iran darim,dostan zamanike bargashtim ,khedmat gozar mardoman bashim, .

    پاسخحذف
  11. ما سبز جامگان تاریخیم، که چه در داخل چه در خارج یکصدا و یکرنگ با اهریمنان سیاهپوش می جنگیم و سرزمین پاکمان را پس خواهیم گرفت....

    پاسخحذف
  12. man az vaghty bade 18 tir omadam kharej,bishtar faal shodam va bishtar negarane iran hastam

    پاسخحذف